دیوید اگیلوی میگوید: «هیچ کاری را در تبلیغات نپذیرید مگر این که آن کار برای شما از هر کار دیگری در دنیا جذابتر باشد.»
خواندن این جمله باعث شده مدام از خودم بپرسم: «چرا برخی کارهای مهم و پروژههای بزرگی که باید انجامشان دهی، به جای جذاب بودن برایت استرسزا و ترساندودند؟ اشکال نگرشت نسبت به تبلیغات کجاست که تا این اندازه میترسی و عقیم ماندهای؟»
آگهینویس با ترس زندگی میکند، درست است. اما نه با ترسهایی که مانع برداشتن اولین قدمها میشوند، بلکه با ترسهایی که از نتیجه ندادن قدمهایی که پیدرپی برمیدارد، احساس میکند.
آگهینویس هرگز نمیتواند فردی بیخایه و بیعمل باشد. از طرفی، احتمال این که از دل یک آگهینویس خرابکار و بدعمل، تبلیغنویسی چیرهدست بیرون بیاید بسیار بالاست.
فکر میکنم که ما آگهینویسها در نهایت نان تخمهای بزرگ و پروردهمان را میخوریم. و اگر چیزی جز این است تبلیغاتچی نیستیم، صرفن نویسنده یا فروشندهای مبتدی هستیم که مثل تایرِ در گل گیر کرده، فقط سروصدا میکند و درجا میزند.