این عبارت بسیار مهم است: اگر شما کاری را چندین مرتبه و به تعداد کافی انجام دهید و تکرار کنید، نسبتی پدیدار میشود. در بیسبال آن را میانگین ضربات میگویند. به محض این که نسبت پیدار میشود، در آن تمایل تکرار دیده میشود. به اینجا که برسیم موضوع رقابت مطرح میشود.¹
جیم ران در این باره میگوید: وقتی تازهکار بودم کمبود مهارت خود را با بالا بردن تعداد دفعات معارفه (در بازاریابی شبکهای) جبران میکردم. چه کسی میتواند این کار را بکند؟ کسی که جاهطلب باشد، هر کسی با کمی ابتکار عمل، هر کسی. هیچچیز دیگری مهم نیست.
سیریش بودن، قانع نبودن، خلاق بودن. کدوم یکی از این بنمایهها رو در خودتون حس میکنید؟
آیا آدم سیریشی هستید؟ اگه آره، چطوری میتونید ازش به نحوی بهره بگیرید که بهتون کمک کنه درآمد بیشتری کسب کنید؟ و اگه اصلن آدم چسبناکی نیستید، چطوری توقع دارید به خواسته هاتون برسید؟ به نظرتون چطور میشه سیریش شد؟
قانع چی؟ هستید یا نه؟ اگه آره ازش چه بهرهای میبرید و اگه نه چطور میتونید جاهطلبیتون رو تقویت کنید؟
خلاقیتتون چقدره؟ آیا خودتون رو فرد خلاقی میدونید یا نه؟ اگه ابتکار عمل دارید چطوری به معرض نمایش میذاریدش؟ جوری که جیبتون رو پر پولتر کنه. اگه اصلن خلاق نیستید، چه برنامهای براش دارید؟ اصلن برنامهای دارید یا نه؟
اصلن بذارید سؤال گندهتری بپرسم: مثل کنه چسبیدن به یه کار، قانع نشدن به اولین و سطحیترین دستاوردها و خلاق بودن چرا مهمه؟ اصلن چرا باید به قانون میانگینها توجه کنیم؟
چندتا کلیدواژه هست که فکر میکنم مکتوب کردنش میتونه بهمون ایدههایی برای شفافتر اندیشیدن بده؛ کار عمیق، غرقگی، تمرین، تکرار، جسور باش و ارائه کن، شجاعت خلاقیت، قاعدهی ۱۰ برابر و فروش تنها راه بقا.
1- از کتاب جادوی کار پارهوقت، نوشتهی جیم ران.
یشنهاد ویژه: اسم تکتک کلیدواژهها رو جداگونه سرچ کنید و ورقشون بزنید.