بیست و هشتم آبان ماه ۱۴۰۲، ساعت یازده و سیوهفت دقیقهی ظهره که دارم برای بار سوم دربارهی من سایتم رو بهروز میکنم.
از اردیبهشت ۱۴۰۰ به مدت یکسال هر روز وبلاگم رو بهروز میکردم. موضوع مشخصی نداشتم و از هر دری سخن میگفتم. اواخر شهریور سیاه پارسال بود که تصمیم گرفتم تمام مطالبی که نوشته بودم رو پاک کنم. پس ۳۴۶ یادداشت کوتاه و بلند، طی عملیاتی انتحاری به نام «حذف دسته جمعی» پاک شدن. درد داشت، اما نه اونقدری که مانع وبلاگنویسی دوبارهم بشه. تصمیم گرفتم یه بار دیگه وبلاگنویسی روزانه رو امتحان کنم، اما این بار با یک موضوع مشخص پیش برم.
چندین ماه با خودم کلنجار رفتم و در پروسهی رسیدن به مهمترین موضوع فعلی زندگیم بارها پوست انداختم. توی تمام این مدت چند بار موضوع خودم رو تغییر دادم و مدتی با هر کدوم زندگی کردم. تا اینکه بالاخره متوجه نجاتبخشترین عادتم شدم و فهمیدم که چقدر برای گفتن از اهمیت این عادت و ترویج کردنش مشتاقم؛ یادداشتبرداری روزانه. من یادداشتبرداری روزانه رو مهمترین موضوع زندگی آدمها میدونم. چرا؟ چون در دسترسترین ابزاری که توی این دنیای قروقاطی که اوضاعش هر روز بیش از پیش رو به وخامت میره، نوشتنه.
همهی ما سوگوار چیزهای بزرگ و کوچیک بسیاری هستیم که از دستشون دادیم. همهی ما بیشتر روزهامون رو با حس تنهایی سر میکنیم و اغلب توی چاه روزمرگیهامون میافتیم. توی تکتک این روزهایی که در بیخبری و ابهام به سر میبریم، میتونیم دستبهقلم بشیم تا از نوشتن کمک بگیریم. باورم اینه که نوشتن مهربون و با سخاوته و وقتی فرصت گفتوگو باهاش رو پیدا میکنیم، کمکمون میکنه تا خیلی زود به یه نظم ذهنی اولیه برسیم.
از فروردین تا مهر امسال شروع کردم به نوشتن از یادداشتهای روزانه. هر روز وبلاگم رو بروز میکردم و از اهمیت این عادت، نحوه ی چطور انجام دادنش و تمرینهایی برای نوشتن خلاقانهتر یادداشتهای روزانه گفتم. اما هرچقدر جلو میاومدم، میدیدم ابن نوع وبلاگنویسی روحم رو ارضا نمیکنه. پس دوباره حدود ۲۳۰ پست وبلاگم رو پاک کردم. چون فهمیدم که نود درصد مواقع دارم از خودم حرف میزنم و همین باعث میشه بیشتر در خودم فرو برم. این فرو رفتنهای بیش از حد در خود آسیبزاست و پادزهرش هم نوشتن از دیگران و برای دیگرانه. اینطور میتونی خودت رو هم با وضوح بیشتری از بیرون ببینی. پس دوباره رفتم سراغ علایقم و کوشیدم تا بزرگترین علت هیجانزدگیهای روزانهام رو پیدا کنم. در نهایت رسیدم به موضوعی که همیشه مثل یه ستارهی چشمکزن تو آسمون علایقم منو اغوا و توجهم رو جلب میکنه: کپیرایتینگ یا همون تبلیغنویسی. یعنی نوشتن متنهایی که باعث میشن مخاطب مدنظرمون توجهش جلب بشه تا در نهایت بتونه برای انجام اقدام مشخصی که ازش میخوایم، بهراحتی تصمیم بگیره و هر چه سریعتر دست به عمل بزنه.حالا، بعد از تجربهی دوسالهی وبلاگنویسی برای همین اینجام؛ تا از کپیرایتینگ بگم و هر آن چیزی که طی این دو سال ازش یاد گرفتم رو با شما به اشتراک بذارم.
به جز این،اگه بخوام بیشتر از خودم براتون بگم تا باهام بیشتر آشنا بشین اینه که:
معتقدم باید همهی ما فرصت این رو داشته باشیم که با اسم، شخصیت و هویتی که میخوایم و مطابق میل ماست زندگی کنیم و اگه در این لحظه هنوز از خودمون، باورها، هدفها و گرایشاتی که داریم مطمئن نیستیم، هیچ اشکالی نداره. فقط باید به خودمون زمان بیشتری بدیم و با نهانیترین احساسات و تمایلاتی که داریم صادقانه برخورد کنیم. کاری که احتمالن کسی جز خودمون برای ما انجام نخواهد داد.
دیگه این که مقطع کاردانیم رو در رشتهی طراحی لباس گذروندم و مقطع کارشناسی هم مدیریت هتلداری خوندم. در مورد ارتباط این دوتا رشته به هم چیز روشنی وجود نداره و خودمم که در تلاشم تا یه ترکیب باحال از این علایقم به وجود بیارم. در نهایت چند سال دیگه، نتیجهی این ترکیب کردن رو باهاتون به اشتراک میذارم و همینجا به سایتی که از این ترکیب برنده حمایت میکنه، لینک میدم. اما هرکسی از فامیل ما وقتی باهام احوالپرسی میکنه، سریع میپرسه: «خب چرا طراحی لباس خوندی که بعدش مجبور بشی هتلداری بخونی ولی الآن نویسندگی میکنی؟» صادقانهترین جواب من به این دسته از افراد اینه: «واقعن به شما هیچ ارتباطی نداره.» اما سعی میکنم مؤدب باشم و برخورد موقرانهتری داشته باشم: «دلم میخواد و تصمیمم اینه که هرطور عشقم میکشه زندگی کنم.»
بیست و سه ساله که توی نفس کشیدن خیلی موفق بودم. مخصوصن بعد از عمل جراحی بینیم و برطرف شدن انحراف گندهای که داشت. از تمام این دوران، چهار سال پایانیش رو بهطرز ویژهای دوست دارم. چون هم هدف زندگیم رو پیدا کردم و هم با نوشتن آشنا شدم. هدف زندگیم اینه: مطالعه کنم و یاد بگیرم، بنویسم، برقصم و برم نیویورک. اما هدفم از آغاز وبلاگنویسی، ورژن پاییز ۱۴۰۲ چیه؟ میخوام این سایت به «دانشکدهی کپیرایتینگ» بدل بشه. میخوام از بهترین منابعی باشه که هر کپیرایتر فارسیزبان با سر زدن بهش، ایدههای بسیاری برای تمرین کردن و یادگرفتن داشته باشه.
در آخر میخوام از سرچشمهای بگم که کلماتم از اونجا جاری میشن و در قالب یادداشتهای تازهی وبلاگم درمیان: تمام تداعیها و تخیلاتی که طی این سالها داشتم، تمام خاطراتم و تجربیاتی که در کنار دیگران ساختم، کتابهایی که خوندم، مشاهداتی که داشتم، و از همه مهمتر دانشی که از تحقیق، پرسوجو و گفتوگو با اساتیدم یاد گرفتم.
بروزرسانی ۱: امروز ۵ دی ۱۴۰۲ـئه و تصمیم گرفتم یه بخش تازه به دربارهی من اضافه کنم:
مانیفست شخصی من:
زیاد بنویس. بکوش هیچوقت از میزان نوشتنت در روز راضی نشی.
به خودت آسون نگیر. رؤیاهایی که داری با آسون گرفتن به دست نمیان.
روی تفکر سیستمی کار کن و حواست باشه بیشتر مواقع ازش استفاده کنی.
تفکر انتقادی رو به یه بخش جداییناپذیر از زندگیت بدل کن.
یادت نره که تفکر استراتژیک تو رو خوب تربیت میکنه. ازش استفاده کن.
برقص. تو با رقصیدن زنده میمونی. کاربردیترین استراتژی همینه.
میری پگاه، نگرانش نباش. هم نیویورک رو میبینی، هم سئول رو.
عجول بودنت دیر یا زود مخت رو به گا میده پس به فرایندت اعنماد کن و باهاش دوست باش.
با خودت عوضی نباش و بدموقع کارهات رو قضاوت نکن.
بکوش حیوون خوبی باشی، خوب بخوابی، کافی بخوابی، غذاهای خوب بخوری و از ارتباطاتی که بهت آسیب میزنن دوری کنی.
وقتی همهچیز برات تیرهوتار میشه به بیون فکر کن یا برای شهرزاد بنویس.
وقتی روحیهت تحلیل میره و حس میکنی کاری از دستت ساخته نیست به تتوی روی مچ دست چپت نگاه کن.
به خودت یادآوری کن که خلاقی.
یادت نره که چه اشتیاقی به کپیرایتینگ داری و مدام از خودت بپرس: امروز با این همه اشتیاقم چه کاری میتونم انجام بدم که برام بیشترین دستاورد رو داشته باشه؟
بنویس پگاه. بیشتر بنویس.
شکرگزاری یادت نره.
همیشه هدف شکلدهی به گفتوگوهای سازنده رو داشته باش اما یادت باشه همه لایق این نوع از گفتوگو نیستن.
خودت میدونی کی ببخشی و کی مثل یه تیکه سنگ نفوذناپذیر باشی، پس الکی نشخوارش نکن.
خردهخوانی رو فراموش نکن. اگه یه روزت بی مطالعه سپری بشه عملن به فنای سگ رفته.
رمان بخون.
لیستهای خلاقانه بنویس.
تا میتونی عنوان بنویس. برای هر کوفتی که میبینی و حس میکنی عنوان بنویس.
حداقل روزی یک خوشهی ذهنی بکش.
یادگیری زبان رو همینطوری ادامه بده و بکوش بیشتر به زبانهایی که یاد میگیری فکر کنی و بنویسی.
حواست به پگاه باشه و کمتر اذیتش کن. تو اجازه نداری سرزنشش کنی.
ادامه بده، بنویس، بخون و برقص. خیلی زود از اون دری که آرزوش رو داری رد میشی.
یکی از تسلیبخشهای مهم زندگیت مربوط به دقایقی هست که داری زبان کرهای میخونی، پس کنارش نذار و از طرفی مثل یک وظیفه بهش نگاه نکن تا مضطرب بشی. یادگیری زبان حالت رو خوب میکنه، یادت نره.
وقتی کسی اذیتت میکنه یا انرژی محدود روزانهت رو به فنا میده، بدون رودروایسی بذارش کنار.
به ممنتوموری خودت نگاه کن. تقریبن نصف زندگیت گذشته. خب؟
هر روز حداقل یه سؤال تازه تو دفترچهی سؤالاتت بنویس.
من آموختهام که…
از تولستوی آموختهام که همهچیز برای کسی که میداند چگونه صبر کند، به موقع اتفاق میافتد.
آموختهام که هیچچیز به اندازهی نوشتن به من کمک نمیکند تا به مهمترین هدف و خواستهام برسم.
از نیچه آموختهام که باید هرجومرجی درونم باشد تا بتوانم یک ستارهی رقصان بیافرینم.
آموختهام که میتوانم از مهارتها و اشتیاقی که دارم حاشیهی برد مرکبی برای خود بسازم تا بتوانم شکافهای زندگیام را پر کنم.
آموختهام که باید قدر خلاقیتم را بدانم و مدام از چاه خلاقیتم برداشت کنم.
آموختهام حتا زمانی که دارم درد میکشم هم نباید خود درد دیگری شوم.
از توران میرهادی آموختهام که باید رنجهای بزرگم را به کارهای بزرگ بدل سازم.
آموختهام که برخی اسمها و برخی تاریخها را نباید هرگز از یاد ببرم.
از باب فوز آموختهام که طراحی رقص، نوشتن با پاهاست.
آموختهام که اگر با آرامش، ایمان و تمرکز کارهایم را انجام دهم، به بیش از نتیجهی دلخواهی که مدنظرم است میرسم.
از برنارد دی کوون آموختهام نه کار، نه بازی، و نه هدفمندی، بلکه رقصیدن میان اینها و ایجاد تعادل است که من را ارضا میکند.
آموختهام که نوشتن از من متفکری بهتر، و رقصیدن از من انسانی اخلاقمدارتر میسازد.
…
مانیفست ۱۴۰۳:
امسال در کنار کلمهی سال، چندتا کلیدواژهی مهم هم داری که بهت کمک میکنن واضحتر فکر کنی. کلیدواژههایی مثل باسن (برای تقویت باسن و برداشتن قدمهای عملی کوچک برای پروژهای که ماهها یا حتا سالها به تعویق افتادن) و تخم (برای ریسک کردن و انجام دادن کارهایی که میدونی برای رسیدن به هدفت ضرورین).
امسال به فلسفهی خودکشی از یه زاویهی تازه نگاه کن. پوچی رو به یه بهونه تبدیل کن تا بیشتر سرچ کنی، مطالعاتت رو افزایش بدی و افسانهی سیزیف رو با دقت بیشتری بخونی.
امسال حسودتر، حریصتر و خودخواهتر باش.
امسال هرجا دیدی داری به گا میری و نمیتونی تنهایی از پس مشکلاتت بربیای کمک بگیر.
امسال به طوفانهای هیجانی خودت استراحت بده و بیشتر از هر وقت دیگهای از منطقت استفاده کن.
امسال خودت رو خودخواهانه دوست داشته باش.
امسال هرجا حس کردی فکر به جایگاه کنونی یه نفر باعث میشه اعتماد به نفست به فنای سگ بره بایست، به خودت توی آینه نگاه کن و این اطمینان رو به خودت بده: «چنین جایگاهی خیلی هم خاص نیست. احتمالن این آدم برای رسیدن بهش حسابی تلاش کرده پس حتمن لیاقتش رو داره. حتا اگرم اینطور نباشه و این شرایط با پارتی بازی یا وراثت بهش رسیده باشه، خیلی مهم نیست. چون همین الآنشم کلی مشکل داخل کارش هست که باید اونا رو برطرف کنه. اگه بخوام صادق باشم، این چیزی نیست که واقعن بخوام. من معیارهای بالاتری دارم و میدونم که برای رسیدن بهشون قراره سخت تلاش کنم».
امسال بیشترین نامهها رو بنویس. اصرار ورزیدن روی نامه نوشتنه که باعث میشه روزی دستکم دو پله به خواستهت نزدیکتر بشی.
امسال حواست به سرمایهگذاری باشه. حالا که قراره پول جای کتاب، دورهی آموزشی، لباس، لوازم تحریر و خرتوپرتای دیگهای که دوست داری ندی، به جاش چه میکنی؟ هر ماه بخش بیشتر درآمدت رو به احسنت تبدیل کن.
امسال از تمام امکاناتی که در اختیارت هست استفاده کن. چرا باید توی فکر به نداشتههات غرق بشی؟
امسال چندتا وام بگیر. پای خودت رو برای بیشتر تلاش کردن گیر بنداز.
…
از اردیبهشت ۱۴۰۰ به مدت یکسال هر روز وبلاگم رو بهروز میکردم. موضوع مشخصی نداشتم و از هر دری سخن میگفتم. اواخر شهریور سیاه پارسال بود که تصمیم گرفتم تمام مطالبی که نوشته بودم رو پاک کنم. پس ۳۴۶ یادداشت کوتاه و بلند، طی عملیاتی انتحاری به نام «حذف دسته جمعی» پاک شدن. درد داشت، اما نه اونقدری که مانع وبلاگنویسی دوبارهم بشه. تصمیم گرفتم…» درباره من
این سایت متعلق به PEGIE است. ©۱۴۰۰ | طراحی و پشتیبانی: دانیال مرادی