نقطهی شروع بزرگ فکر کردن اینجاست: مشکلاتمان را اموری بدیهی نپنداریم.
اول باید مشکلی که گریبانگیرش شدهایم را با جزئیات تمام بنویسیم. باید داستان شکلگیری این مشکل را روایت کنیم.
در مرحلهی دوم باید تاریخچهی شکلگیریاش را بازنویسی کنیم.
در مرحلهی سوم از خودمیپرسیم: «چطور میتونم این مشکل رو با جزئیات بیشتر، واضحتر، تصویریتر و خلاقانهتر بیان کنم؟»
در مرحلهی بعد میکوشیم این مشکل را در قالب چشماندازهای پرشماری چهربندی (تحلیل) کنیم تا بتوانیم به حادترین و قابلحلترین نوع بیانش (قیاس) دست یابیم.
یادآوری این گفتهی انیشتین نکتهی الهامبخشیست: «اگر یک ساعت برای حل یک مشکل وقت داشته باشم، ۵۵ دقیقه ی آن را به مشکل فکر میکنم و ۵ دقیقهاش را به راهحلها.»
میتوانیم به این جمله مؤمن باشیم که اگر مشکل درستی را برای حل کردن برگزینیم، بهسرعت در جادهی ایمن موفقیت قرار میگیریم.